داستان كوتاه ميراث

ساخت وبلاگ

دخترك به زحمت ويلچرش را هل داد و آمد كنار پنجره ، گروهي از مردم تابوتي را روي دوش گرفته و به سمت گورستان مي بردند ، چشم هايش غرق اشك شده بود ، كاش مرده ي توي تابوت جاي خودش را به من مي داد ... زندگي سياه من از تو ، مرگ شيرين تو از من ...

اين آرزو را چند سال پيش هم كه پدرش مي خواست به او تجاوز كند كرده بود ...

نامه هاي اشتباهي...
ما را در سایت نامه هاي اشتباهي دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aboofehkoord بازدید : 35 تاريخ : جمعه 12 شهريور 1395 ساعت: 9:13