دخترك به زحمت ويلچرش را هل داد و آمد كنار پنجره ، گروهي از مردم تابوتي را روي دوش گرفته و به سمت گورستان مي بردند ، چشم هايش غرق اشك شده بود ، كاش مرده ي توي تابوت جاي خودش را به من مي داد ... زندگي سياه من از تو ، مرگ شيرين تو از من ...
اين آرزو را چند سال پيش هم كه پدرش مي خواست به او تجاوز كند كرده بود ...
نامه هاي اشتباهي...برچسب : نویسنده : aboofehkoord بازدید : 35